پادشاه در سایه‌ی عَلَم؛ چرا شاپور و نه کوروش؟ کالبدشکافی استراتژی جدید قدرت در ایران – Gooya News

پادشاه در سایه‌ی عَلَم؛ چرا شاپور و نه کوروش؟ کالبدشکافی استراتژی جدید قدرت در ایران – Gooya News

۲. نزاع درونی دولت: از روان واحد تا سیاست جناحییک کنش نمادین چنین پیچیده و بالقوه تفرقه‌افکن، نمی‌تواند محصول یک اراده‌ی یکپارچه و مونولیتیک باشد. این اقدام، بیش از هر چیز، بازتابی از تضادها، مصالحه‌ها و ائتلاف‌های نانوشته در درون ساختار تو در تو و پیچیده‌ی قدرت در ایران است. برای فهم این پویایی‌شناسی، می‌توان از یک استعاره‌ی تحلیلی بهره برد تا منطق‌های متفاوتی را که در این تصمیم‌گیری نقش داشته‌اند، از یکدیگر تفکیک کنیم و سپس این منطق‌ها را بر بازیگران واقعی در صحنه‌ی سیاست منطبق سازیم.می‌توان سه «منطق» یا «گرایش» اصلی را در درون حاکمیت شناسایی کرد:منطق «ایدئولوژیک» (The Ideological Logic): این منطق، که می‌توان آن را به حالت نفسانی «والد» در روان‌شناسی تشبیه کرد، برآمده از اصول بنیادین انقلاب و وفاداری به روایت‌های خالص و سازش‌ناپذیر شیعی-سیاسی است. از دید این منطق، هرگونه توسل به نمادهای ایران باستان و شاهنشاهی، یک انحراف خطرناک، بدعت، و تهدیدی برای هویت ایدئولوژیک نظام محسوب می‌شود. این گرایش به طور سنتی توسط جناح‌های سیاسی محافظه‌کار سنتی و نهادهای ایدئولوژیک نمایندگی می‌شود.منطق «عمل‌گرا» (The Pragmatic Logic): این منطق، که به حالت نفسانی «بالغ» شباهت دارد، مبتنی بر تحلیل هزینه-فایده، مصلحت‌سنجی (Realpolitik)، و تلاش برای حفظ و بقای نظام در برابر فشارهای واقعی داخلی و خارجی است. از دید این منطق، اگر استفاده از نمادهای ملی به افزایش پایگاه اجتماعی، تقویت وحدت ملی در برابر تهدید خارجی، و کاهش جذابیت اپوزیسیون کمک کند، یک اقدام ضروری و عقلانی است، حتی اگر با اصول خشک ایدئولوژیک در تضاد باشد. این گرایش در میان تکنوکرات‌ها، بخش‌هایی از دستگاه اجرایی و حلقه‌هایی از نهادهای امنیتی که با واقعیت‌های جامعه و فشارهای بین‌المللی در تماس مستقیم هستند، قوی‌تر است.منطق «ملی‌گرای پنهان» (The Latent Nationalist Logic): این منطق، همچون حالت نفسانی «کودک»، نماینده‌ی غرور ملی سرکوب‌شده، نوستالژی تاریخ باستانی و احساسات عمیق هویتی است که اگرچه در گفتمان رسمی به حاشیه رانده شده، اما همواره در لایه‌هایی از بوروکراسی و به ویژه در میان بخشی از نیروهای مسلح ایران که هویت خود را با «حراست از تمامیت ارضی و تاریخ چندهزارساله‌ی ایران» تعریف می‌کنند، به صورت پنهان وجود داشته است.از این منظر، نصب شمایل شاپور، نه یک تصمیم یکپارچه، بلکه محصول یک ائتلاف راهبردی موقت میان حاملان منطق «عمل‌گرا» و «ملی‌گرای پنهان» است. جناح عمل‌گرا به این نتیجه‌ی استراتژیک رسیده که منطق خشک ایدئولوژیک به تنهایی دیگر برای جذب نسل جوان و مقابله با موج فزاینده‌ی ناسیونالیسم سکولار کافی نیست؛ بنابراین، به گرایش ملی‌گرای پنهان در ساختار قدرت، اجازه‌ی بروز و ظهور می‌دهد. این اقدام، به طور همزمان جناح ایدئولوژیک را در یک عمل انجام‌شده قرار می‌دهد و با نمایش عمومی این نماد، ابتکار عمل را از دست رقبای سیاسی خود در داخل و خارج از کشور می‌گیرد.۳. قمار هژمونیک: تصاحب روایت رقیباکنون به قلب استراتژی می‌رسیم. هدف نهایی این مانور نمادین چیست؟ پاسخ در یک مفهوم کلیدی از نظریه‌ی سیاسی خلاصه می‌شود: هژمونی (Hegemony) . آنتونیو گرامشی، نظریه‌پرداز ایتالیایی، به ما آموخت که قدرت پایدار، تنها با زور و سرکوب (Coercion) حفظ نمی‌شود، بلکه نیازمند کسب رضایت (Consent) و رهبری فکری و اخلاقی جامعه است. قدرت هژمونیک، قدرتی است که موفق می‌شود روایت خود را به عنوان «عقل سلیم» و امری بدیهی و طبیعی به جامعه بقبولاند.اقدام به نمایش نماد شاپور، تلاشی دقیق برای دستیابی به هژمونی از طریق «تصاحب و خلع سلاح» گفتمان رقیب است. این استراتژی چند لایه دارد:خلع سلاح نمادین (Symbolic Disarmament): گفتمان ملی‌گرای سکولار، همواره از نمادهای ایران باستان به عنوان مهم‌ترین سلاح هویتی و فرهنگی خود در برابر گفتمان رسمی استفاده کرده است. وقتی خودِ نظام، یکی از قدرتمندترین و کمتر استفاده‌شده‌ترین این نمادها را برمی‌دارد و آن را در مقیاسی وسیع به نمایش می‌گذارد، در واقع سلاح را از دست رقیب می‌گیرد. این کار، انحصار اپوزیسیون بر این نمادها را می‌شکند و اثرگذاری آن‌ها را کاهش می‌دهد.اهلی‌سازی و بازتعریف (Domestication and Redefinition): این استراتژی، نماد «وحشی» و اپوزیسیونی شاپور را به یک نماد «اهلی» و مورد تأیید نظام تبدیل می‌کند. پیام ضمنی این کنش به جامعه این است: «ایران‌گرایی واقعی و اصیل، آنی نیست که شبکه‌های ماهواره‌ای می‌گویند؛ بلکه روایتی است که ما تعریف می‌کنیم؛ روایتی که در آن، شکوه باستان به صورت یک خط مستقیم به اقتدار امروز جمهوری اسلامی ختم می‌شود.» این فرآیندی برای تغییر معنای یک نماد در حافظه‌ی جمعی است.ایجاد سردرگمی در پایگاه رقیب (Creating Discursive Confusion): این حرکت، پایگاه اجتماعی ملی‌گرایان را با یک سردرگمی و تضاد شناختی مواجه می‌کند. اگر دولت خود پرچم‌دار ایران‌گرایی شده، پس جایگاه و کارکرد اپوزیسیون ملی‌گرا چیست؟ این استراتژی به دنبال آن است که با کمرنگ کردن و محو نمودن مرزهای گفتمانی، انرژی، جذابیت و انسجام گفتمان رقیب را تحلیل ببرد.این یک «قمار» است، زیرا دولت با این کار، خود را وارد میدانی می‌کند که پیش از این متعلق به رقیبش بوده است. باز کردن درِ جعبه‌ی پاندورای نمادهای ملی‌گرایانه، ممکن است در بلندمدت به مطالباتی دامن بزند که کنترل آن‌ها حتی از کنترل گفتمان رقیب نیز دشوارتر باشد.۴ . رأی خیابان: دریافت، تفسیر و مقاومتهیچ پروژه‌ی هژمونیکی کامل نیست مگر آنکه در سطح جامعه پذیرفته و درونی شود. پیام‌های قدرت، پس از «رمزگذاری» (Encoding) توسط فرستنده، در مرحله‌ی «رمزگشایی» (Decoding) توسط گیرندگان، یعنی مردم، حیات واقعی خود را پیدا می‌کنند. خیابان و فضای مجازی، آزمایشگاه‌هایی هستند که موفقیت یا شکست یک استراتژی نمادین در آن‌ها رقم می‌خورد. در مواجهه با شمایل شاپور، می‌توان حداقل سه شیوه‌ی اصلی رمزگشایی را در میان مخاطبان ایرانی مشاهده کرد:دریافت مسلط (The Dominant Reading): این شیوه، دریافت پیام همان‌گونه که فرستنده قصد داشته است. بخشی از جامعه که از تضادهای سیاسی خسته شده و به دنبال نقاطی برای اتکا به غرور ملی و وحدت است، این اقدام را به عنوان یک گام مثبت و نشانه‌ی آشتی ملی تفسیر می‌کند. برای این گروه، پیام «ایران قدرتمند و متحد» که هم به تاریخ باستان خود می‌بالد و هم به هویت مذهبی‌اش پایبند است، یک پیام جذاب و امیدوارکننده است. این دریافت، پایگاه اجتماعی است که استراتژی دولت مستقیماً به دنبال جذب یا تقویت آن است.دریافت تقابلی (The Oppositional Reading): این شیوه، یک کنش فعال مقاومت در برابر معنای رسمی است. بخش قابل توجهی از مخاطبان، به‌ویژه آنها که دیدگاه انتقادی یا مخالف نسبت به حاکمیت دارند، این پیام را نه تنها نمی‌پذیرند، بلکه آن را به صورت معکوس و طعنه‌آمیز رمزگشایی می‌کنند. اینجاست که طنز، هجو و میم (Meme) اینترنتی به سلاح اصلی مقاومت معنایی تبدیل می‌شود. برای مثال، یک میم اینترنتی که تصویر باشکوه بیلبورد شاپور را در کنار تصویری از یک چاله‌ی بزرگ در همان خیابان یا صفی طولانی برای خرید کالایی اساسی قرار می‌دهد، به طور موثری پیام رسمی «اقتدار ملی» را تخریب می‌کند. این کنش تقابلی، پیامی جدید تولید می‌کند: «شما درگیر نمادهای ۱۷۰۰ سال پیش هستید، در حالی که از حل مشکلات اولیه‌ی زندگی امروز ما عاجزید». این رمزگشایی، با افشای شکاف میان «نماد» و «واقعیت»، استراتژی دولت را هدف قرار می‌دهد و آن را به عنوان اقدامی ریاکارانه و انحرافی بازنمایی می‌کند.دریافت مذاکره‌ای (The Negotiated Reading): این شیوه، که شاید گسترده‌ترین نوع دریافت باشد، در میانه‌ی دو قطب بالا قرار می‌گیرد. مخاطب در اینجا، پیام رسمی را به طور کامل نه می‌پذیرد و نه رد می‌کند، بلکه آن را با تجربیات، دغدغه‌ها و اولویت‌های زندگی خود «مذاکره» می‌کند. جملاتی نظیر: «کار قشنگی است، به هر حال تاریخ ماست و باعث افتخار است، ولی کاش به جای این بیلبوردهای میلیاردی، فکری به حال اجاره‌خانه‌ها می‌کردند» نمونه‌ی بارز این نوع دریافت است. در این حالت، مخاطب بخشی از پیام (اهمیت تاریخ) را می‌پذیرد اما آن را در برابر یک نیاز مبرم‌تر (معیشت) قرار می‌دهد و در نهایت، یک معنای ترکیبی و شرطی تولید می‌کند. این نشان می‌دهد که پیام رسمی هرگز به طور خالص و دست‌نخورده به مقصد نمی‌رسد و همواره در معرض تفسیر و بازتعریف بر اساس شرایط زیسته‌ی مردم است.نتیجه‌گیری: تعادل ناپایدار در جنگ روایت‌هابازگشت شاپور به دیوارهای تهران، نه بازگشتی از سر دلتنگی برای تاریخ، که یک مانور کاملاً حساب‌شده و آینده‌نگرانه در زمان حال است. تحلیل من نشان داد که این اقدام، یک استراتژی چندوجهی است که همزمان چند هدف را دنبال می‌کند: انتخاب یک نماد ملی‌گرای مبارزه‌جو و همسو با گفتمان ضدغربی (به جای نمادهای لیبرال)؛ مدیریت نزاع‌های درونی و محصول ائتلاف جناحی عمل‌گرا و ملی‌گرا؛ و در نهایت، یک قمار هژمونیک برای تصاحب روایت رقیب و خلع سلاح نمادین آن.این استراتژی، نشانه‌ی ضعف نیست، بلکه نشانه‌ی پیچیدگی و انطباق‌پذیری قدرت است؛ نشانه‌ی یک دولت در حال گذار که دریافته ابزارهای ایدئولوژیک سنتی و سخت‌گیرانه‌اش برای مدیریت جامعه‌ی متکثر و متصل به جهان امروز ایران، دیگر کارایی سابق را ندارد. این یک حرکت از رویکرد «طرد» به رویکرد «جذب و هضم» است.با این حال، این یک «تعادل ناپایدار» است. موفقیت نهایی این قمار بزرگ، نه به نیت هوشمندانه‌ی طراحان آن، بلکه به نتیجه‌ی نبرد در «میدان دریافت» بستگی دارد. دولت با باز کردن درِ جعبه‌ی پاندورای ناسیونالیسم، ممکن است مطالباتی را در جامعه بیدار یا تقویت کند که در درازمدت، کنترل آن‌ها از کنترل اپوزیسیون سکولار نیز دشوارتر باشد. اگر دریافت‌های تقابلی و مذاکره‌ای (که ریشه در واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی دارند) بر دریافت مسلط غلبه کنند، این استراتژی نه تنها شکست خواهد خورد، بلکه می‌تواند با برجسته کردن شکاف میان دولت و ملت، اثر معکوس نیز داشته باشد.جنگ روایت‌ها در ایران وارد مرحله‌ی جدیدی شده است؛ مرحله‌ای که در آن، قدرت نه فقط به دنبال کنترل خیابان، که به دنبال تسخیر حافظه‌ی تاریخی و افق تخیل شهروندانش است. سرنوشت این نبرد، هنوز نوشته نشده است.

Source: